![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
|
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
<-PollItems->
|
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
||
![]() |
|
![]() |
||
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
|
![]() |
|
||
![]() |
![]() |
![]() |
Template By: LoxBlog.Com
F+M=19
اسپادانا13
*تحصیل در خارج از کشور*
*تحصیل در خارج از کشور*
*تحصیل در خارج از کشور*
*تحصیل در خارج از کشور*
فروشگاه مملی
ردیاب خودرو
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان وبلاگ نوزده=دریافت جایزه رایگان. و آدرس noozdah.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
به شاهزاده خبر دادند که جوان فقیری در شهر هست که بسیار به تو شباهت دارد ، دستور داد و جوان را به حضورش آوردند ، شاهزاده بر روی تخت نشسته بود ، بادی به غبغب انداخت و در حضور درباریان گفت:
- از سر و وضع فقیرانه ات که بگذریم ، بسیار به ما شباهت داری ، بگو ببینم مادرت قبلا در دربار خدمت نمی کرده است؟؟؟
درباریان خنده تمسخر آمیزی کردند و به جوان با تحقیر نگریستند.
.
.
جوان لبخندی زد و گفت :
نظرات شما عزیزان: