نوزده،وبلاگی برای بهترین ها.


   به وبلاگ اختصاصی 19 خوش آمدید.
نويسندگان سایت
آمار و امكانات
»تعداد بازديدها:

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 47
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 48
بازدید ماه : 48
بازدید کل : 9676
تعداد مطالب : 18
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


طراح قالب

Template By: LoxBlog.Com

درباره سایت

با عرض سلام خدمت تمامی دوستان به نوزده خوش آمدید.نام این وبلاگ ترکیبی از دو حرف M و F است.چون اینها ششمین و سیزدهمین حروف الفبای انگلیسی هستند و وقتی باهم ترکیب میشوند تشکیل عدد نوزده را می دهند.لازم به ذکر است که به هرکدام از دوستان که در وبلاگ عضو شود هدایای ارزنده ای از جمله کارت شارژ و... هدیه داده می شود. محسن طالبی
لينك دوستان
» قالب وبلاگ

» فال حافظ

» قالب های نازترین

» جوک و اس ام اس

» جدید ترین سایت عکس

» زیباترین سایت ایرانی

» نازترین عکسهای ایرانی

» بهترین سرویس وبلاگ دهی

F+M=19
اسپادانا13
*تحصیل در خارج از کشور*
*تحصیل در خارج از کشور*
*تحصیل در خارج از کشور*
*تحصیل در خارج از کشور*
فروشگاه مملی
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان وبلاگ نوزده=دریافت جایزه رایگان. و آدرس noozdah.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آرشيو مطالب
پيوند هاي روزانه
» داستان پیرمرد و دکتر

یه مرد ۸۰ ساله میره پیش دکترش برای چک آپ. دکتر ازش در مورد وضعیت فعلیش می پرسه و پیرمرد با غرور جواب میده:

هیچوقت به این خوبی نبودم. تازگیا با یه دختر ۲۵ ساله ازدواج کردم و حالا باردار شده و کم کم داره موقع زایمانش میرسه. نظرت چیه دکتر؟

دکتر چند لحظه فکر میکنه و میگه: خببذار یه داستان برات تعریف کنم. من یه نفر رو می شناسم که شکارچی ماهریه. اون هیچوقت تابستونا رو برای شکار کردن از دست نمیده. یه روز که می خواسته بره شکار از بس عجله داشته اشتباهی چترش رو به جای تفنگش بر میداره و میره توی جنگل. همینطور که میرفته جلو یهو از پشت درختها یه پلنگ وحشی ظاهر میشه و میاد به طرفش. شکارچی چتر رو به طرف پلنگ نشونه می گیره و ….. بنگ! پلنگ کشته میشه و میفته روی زمین!

پیرمرد با حیرت میگه: این امکان نداره! حتماً یه نفر دیگه پلنگ رو با تیر زده!

دکتر یه لبخند میزنه و میگه: دقیقاً منظور منم همین بود.



نويسنده : محسن طالبی | تاريخ : شنبه 8 بهمن 1390برچسب:داستان,داستان کوتاه, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

» عناوين آخرين مطالب